نویسنده مطالب زیر: لیلا شیدا
در این دیار جز عاشقی ممنوع!
|
دوشنبه 86 اردیبهشت 24 ساعت 1:8 عصر |
در طلب نیازی بودم که راهی دیاری از جنس بلور و ناب شیشهای شدم. از دور، نوری شفاف سو سو میزد و مرا بیاختیار به سمت خود فرا میخواند.
![](http://cph-theory.persiangig.com/1369-9.jpg)
من هم آرام آرام به راه نزدیک و نزدیکتر میشدم. طپش قلبم شدید و شدیدتر میشد. اما آرامش خاصی از درون بر من هویدا بود. آبادی آشکار شد. گامهایم از پیش سبکتر شده بود. قبل از ورودی آبادی، بر تابلویی اینچنین نوشته بود: ‹‹در این دیار جز عاشقی ممنوع!›› این جمله مرا مصممتر از قبل و کنجکاوتر کرد که معنای آن را بیابم.
![](http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/mobin1/005.JPG)
وارد آبادی شدم. پیری را دیدم که کولهای بر پشت خمیدهاش به دوش میکشید. زنی را دیدم دست بر زانوانش گرفته و لالایی زمزمه میکند. کودکی را دیدم چشمگریان که نه از برای بازیهای کودکانه است که اشک میریزد. دخترک جوانی را دیدم که چشم به دری دوخته و اشک میریزد. در این دیار فقط سادگی دیدم. خبری از عیش و خوشی بیمعنا، نبود. اگر تلاشی بود، فقط برای رسیدن به معنای همان سر در ورودی شهر بود.
از مردی میانسال پرسیدم: چگونه این همه سادگی را به شهرتان آذین کردهاید و چرا در اینجا خبری از سرخوشی نیست؟ هر کس اگر به کاری مشغول است فقط در چشمانش چیزی غریب موج میزند. دوست دارم بدانم این موج از چیست؟
![](http://www.hemmatee.ir/images/0010.jpg)
نگاهی غریب به من انداخت و گفت: مگر نمیدانی سالهاست که ما منتظریم و بوی او را میشناسیم؟ میدانیم که روزی خواهد آمد و چون به بازگشت او ایمان داریم، خود را فقط به عشق او به رفع نیازی چند و تلاشی چند برابر مشغول کردهایم و اجازه ورود عشقهای ننگین و رنگین نمیدهیم.
![](http://emtedad.ir/admin/wallpaper/picpage%20(8).jpg)
آه که زمان برگشت از این دیار به محض بیرون آمدن دوباره گامهایم سنگین میشوند . . .
مأخذ
|
|
نظرات شما ( ) |
|
![](imgs/arr_left.gif)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
|